اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۳۴ مطلب با موضوع «همکاران» ثبت شده است


یک اداره داریم ...!

همکار نابینا امروز صبح - درحالی که هر دو کنار بزرگراه منتظر رسیدن سرویس بودیم - مرا با ذوق و شوق فراوان به عروسی اش دعوت کرد. می دانستم که هرگز نمی توانم بروم اما با اینحال برای اینکه ناراحت نشود، گفتم اگر می دانستم به همین زودی است، حتما فکری برای آمدن می کردم و در ادامه حرفم پرسیدم: « عروسی همین هفته است؟ »

خندید و گفت: « همین امشب است! راستش کلی کار داشتم و نباید امروز سر کار می آمدم اما چه کنم که پیمانکارم و اخراجم می کنند .... تازه با این تفاسیر 2 ماهی هم هست که حقوق نگرفته ام .... »

پ.ن: خدا را شکر کردم نمی تواند مرا ببیند ... تاثرم دیدنی نبود ...


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

مهمان خارجی که برای بازدید می آید، دار و دسته ی گرسنه ی رییس بزرگ سازمان موقع صرف ناهار یا عصرانه، 2 تا 3 برابر هیئت همراه مهمان خارجی است!!!! می خورند و می پاشند و دیگر دوستان گرسنه ی مال مردم خورشان را هم - البته اگر حضور نداشته باشند! - خبر می کنند دورِ خوان مفت خوری!

 

پ.ن: وقتی این چیزها را می بینم، حالم خیلی بد می شود ........


  • یک ایرانی


 یک اداره داریم ...!
هر وقت کسی را جایگزین کسی دیگر می کنند، رییس بزرگ سازمان در جلسات تودیع و معارفه در شرح حال  مسئول تودیع شده می گوید: « خیلی متخصص و ماهر بود!!! ما نمی خواستیم برود! خودش رفت!! »


:|


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

رییس بزرگ سازمانمان دارد دکترای یک رشته دهان پر کن را می خواند اما یک سازمان بسیج شده اند واژه "بلگه" را که بجای واژه "برگه" مرتب در نشستها و همایشها تکرار می کند، از زبانش بیندازند و ............ نمی شود ....!!!!!

پ.ن: ببخشید دکترای افتخاری کجا می فروشند؟!


  • یک ایرانی

یک اداره داریم ...!
حقوق پیمانکارانی که بنا بر نیازش در بخشهای مختلف سازمان بکار گرفته است را ماههاست که نمی دهد. یکی از همین پیمانکاران می گفت وقتی برای دریافت 8 ماه حقوق معوقه اش به معاونت مربوطه مراجعه کرده، به او گفته اند طبق دستورالعملها و مصوبات سازمان اصلی و مرکزی، بکارگیری افراد پیمانکار ممنوع شده و از این رو حتی اگر سازمان ما پولی هم در خزانه اش داشته باشد، طبق همین مصوبات، نمی تواند که به پیمانکار بدهد!!!
پ.ن: سازمان محترم! روسای ارشد! فقط برای پرداخت حقوق پیمانکاران مطابق دستور العمل و قانونی عمل می کنید؟! موقع بکارگیریشان حواستان نبود؟!! دزدی توی روز روشن؟!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
خدا جان می بینی؟‍! این تصویری که بصورت سراسری روی دسکتاپهای سازمان قرار گرفته، نشان می هد که چرا من از انجام کار ارباب رجوعهای بینوا مدام در می مانم!!!
پس لطفا عنایتت را به من بیشتر کن که اینقدر بخاطر رفع و رجوع خواسته های خودم، نگاهم به بالا نباشد و آن پایینترها/ آنجاهایی که ارباب رجوعها منتظر حرکت من برای حل مشکلشان هستند را هم ببینم!

پ.ن: ممنون خدا جان! :)


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

ساعت ناهار است و ما بجای رفتن به سلف سرویس، از خود گذشتگی کرده و برای اینکه اتاق خالی نماند، داریم پشت میزمان غذا می خوریم!

که ناگهان در اتاق باز می شود، ارباب رجوع تا وسط اتاق و تا نزدیک میز من می آید، دودل است، نگاهی به ظرف غذایمان می اندازد و محتویاتش را برانداز می کند، چند لحظه جویدن(!) و قورت دادن(!) دوستان را تماشا می کند، مِن و مِن می کند، نگاهش به سمت در اتاق بر می گردد، باز به ظرف غذایمان نگاه می کند و .... (این حرکات از نو تکرار می شود!)

می پرسم: امری دارید بتوانیم کمک کنیم؟

می گوید: اگر اشکالی ندارد، همین جا صبر می کنم تا غذایتان تمام شود!!!

و  وسط اتاق پرونده به دست می ایستد و دوباره زل می زند ....!!!

پ.ن: :|


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

همکار فهمیده (!) امروز در مقابل طعنه های دیگر همکاران که مانتو بنفش خوشرنگش را مسخره می کردند، با جدیت تمام  گفت که می خواهد برود حراست و بگوید: "اسلام که رنگ مشکی را مکروه اعلام کرده، پس چرا ما خانمها را مجبور می کنید بپوشیم؛ آنهم توی این گرما!" چند دقیقه بعد هم طی یک حرکت کاملا انتحاری بلند شد که برود و مراتب اعتراضش را به سمع مسئولان حراست برساند!

چند ثانیه نشد که برگشت و در حالی که بشدت ترسیده بود گفت که یکی از حراستیها را در راهرو دیده که بدجوری به مانتو بنفش خوشرنگش نظر انداخته !!! جوری که همکار فهمیده، جرات نکرده بقیه راه را تا حراست برود و بیانیه اش (!) را برایشان مطرح کند!!! 

:)))

  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
کسانی توی اداره روابط عمومی کار می کنند که بعضیهایشان به رغم فعالیت در "روابط عمومی" - که وظیفه ذاتی اش پاسخگویی است و بس! - گوشی شان را و کارهای شخصی شان را رها نمی کنند که به ارباب رجوع حتی نگاه کنند...
و نتیجه اش می شود اینکه طرف دارد درباره مشکلش می گوید و هنوز کلامش ادامه دارد که همکار گرامی همچنان در حال وارسی گوشی شان، لطف می کند و می گوید: « اتاق کناری ... »
یعنی تشریفتان را ببرید اتاق کناری و از یکی دیگر بپرسید!!!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

به دستور رییس اتاق آنطرفی، یک گروه تلگرامی برای ارتباط و تعامل دوستانه هرچه بیشتر همکاران روابط عمومی پس از ساعت اداری، تشکیل شد که در همان ساعت اول تشکیل آن، نصف همکاران آن را ترک کردند!!!

دلیلشان این بود که رییس اتاق آنطرفی بزمی را تشکیل داده که حتی در ساعت فراغت همکاران هم، بهانه ای برای کار کشیدن از آنها داشته باشد!!!

پ.ن: البته واقعیت رخ داده این بود که همان نصف همکاران ترک کننده گروه در بدو عضویت، به متلک گفتن و طعنه زدن بهم مشغول شدند و بعد هم از خجالتشان ....!



  • یک ایرانی