اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سازمان» ثبت شده است


یک اداره داریم ...!

به رییس اتاق آنطرفی می گویم: « برای خبر افطاری اخیر، یک جوری تیتر بزنیم که معلوم نشود مهمانان "ی ت ی م" بوده اند. همه شان که بچه نیستند، دانشجو و فارغ التحصیل هم بینشان بوده... یکهو در روزنامه ای/ جایی می بینند خبر را و ناراحت می شوند...»

با حالتی حق به جانب می گوید: « اگر در تیتر خبر عنوان نکنی، مردمی که عکسهای مراسم را می بینند نمی گویند، اینهمه بچه و نوجوان و جوان به چه مناسبت دور  رییس بزرگ بزرگ سازمان جمع شده اند و  کلی عکس یادگاری با او دارند؟!!!»

پ.ن: مرا بگو که نگران تیتر بودم!!! عکسهایشان را هم قرار شد منتشر کنند!!!




  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

طبق سنتی که امسال با رسیدن فروردین ماه 2 ساله شد، دعای عهد را اول صبح از سیستمهای صوتی نصب شده در تمامی بخشهای سازمان پخش می کنند. این سنت قشنگی است که رییس بزرگ بزرگ سازمان از بدو انتصابش در پیش گرفته و کارمندان هم کم و بیش به آن عادت کرده اند و روزی که بنابر دلیلی پخش نشود، از هم سراغش را می گیرند!

پ.ن: یک جورهایی آرامش بخش است شنیدنش ...

 

  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

به شدت سرگرم کار بود که کسی از بیرون اتاق صدایش کرد. یک خانم جا افتاده بود که با سر اشاره کرد چند لحظه برود بیرون که کارش دارد! همانطور سرپایی و درعرض دوسه دقیقه مطمئن شد کارمند است و پرسید نوع قراردادش چیست و بعد با خنده گفت که برای پسر بیکارش دنبال همسری کارمند می گردد و بعدش هم گفت که پسرش از زنی که بیکار و علاف در خانه بچرخد و فقط دنبال چشم و همچشمی برای خرید اجناس برای خانه اش باشد، اصلا و ابدا خوشش نمی آید!!!!

آخر همین صحبت دوسه دقیقه ای:

آن خانم( با صمیمیت فراوان): خب نظرتون چیه؟! پسر من خیلی سالمه هااااااا!

خانم کارمند: 8-| :-|



 

  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

- سلام روابط عمومی (...)؟

* سلام. بفرمایید!

- من به اشتباه از لیست یارانه بگیرها حذف شده ام! کمکم کنید. بچه های فوق لیسانس بیکار دارم ... بازنشسته ام ....

*عذر میخواهم اما شما باید با وزارت (...) تماس بگیرید. این موضوع به ما مربوط نمیشود آقای محترم!

-( با عصبانیت هرچه تمامتر!! ) پس شما آنجا چکاره اید؟! نشسته اید به مردم خدمت کنید نه فقط پول مفت بخورید! حرامتان باشد به حق گلوی بریده ...... !!!!

* :-O   :-|

پ.ن: گاهی انتظار زیادی دارند بعضی ارباب رجوع ها ... 



  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
همکاران پیشنهاد کردند از این جمله زیبا را که روی یکی از بنرهای مستقر در اداره و در مسیر رییس اتاق آنطرفی نصب شده، روی تابلوهای کوچک زرکوب (!) و به تمامی روسا و مدیران ادارات سازمان مان تقدیم کنند!
پ.ن: امیدوارم همه ما به این جمله گهر بار از کریم آل طه (ع) تاسی داشته باشیم...


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

خیلی زشت است که اکرام و اطعام ایتام، وسیله ای باشد برای اسم در کردن مسئولان سازمانها و ادارات ... آنهم به قیمت انتشار عکسهایشان با کودکان و نوجوانانی که مطمئنا آبرو و عزت خود را بیشتر از یک وعده افطار(!) دوست دارند ...  

پ.ن: ندارد ...!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

بار الهااااا من نمیدانم چطور می شود کسی تحمل یک خواهش خیلی خیلی کوچک و دم دستی(!) از طرف مردمی که از قضای روزگار، کارشان به او افتاده را نداشته باشد و اتفاقا درست در جایی قرار بگیرد که همه مجبور باشند به او مراجعه کنند و رفع و رجوع مهمترین کارهایشان را از او بخواهند ؟!!! ... 

پ.ن: امروز پیش رییس اتاق آنطرفی بودم که آقای سالخورده و محترمی به دفتر ایشان وارد شد و بسیار محترمانه درخواست یک خودکار کرد تا چیزی را بنویسد/امضا کند. برخورد زشت و تند رییس اتاق آنطرفی بعنوان مدیر روابط عمومی یک سازمان، با این آقای مسن خجالت زده ام کرد ...


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
از کمترین و دردسترس ترین امکانات استفاده کنیم؛ برای تغییر فضای خشک، تیره و خسته کننده اداری ...!
پ.ن: بطری جوهر خودنویسی که بعد از خالی شدن، با چسباندن شکوفه های کاغذی رویش، تبدیل به گلدان شیشه ای کوچکی شده که دیدن سبزی گلهایش میان آنهمه روزمرگی خسته کننده، حال آدم را خوب می کند - میز من!



  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

آدم باید آنقدر در عالم همکاری برای همکارانش سنگ تمام بگذارد تا وقتی قرار بر انجام کاری که ممکن است به دلیل جنسیتت از عهده اش برنیایی می شود، همان همکاران برای انجام کارت با خلوص نیت پیشقدم شوند! البته بگذریم از آدمهایی که اگر دستت را تا بازو، آغشته به عسل کنی و بگذاری دهانشان، باز هم آخر کار دستت را گاز می گیرند تا جبران مافات کرده باشند! مطمئن باشید مشکل از شما نیست؛ از آنهاست!

 

  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

سبد کالا داده اند به مناسبت ماه مبارک رمضان. به کارکنان رسمی و آنهایی که قراردادشان محکمتر است، سبدی بزرگ و پر از اجناس درست و حسابی و با مارکهای غذایی مرغوب و به آنها که پیمانکارند اما بقول معروف کل سازمان روی دوش آنها می چرخد، دو کیسه نایلون حاوی اجناسی با عناوینی مواد خوراکی با کیفیتی پایین تر و البته ارزان تر ... تازه فهمیده ام، نوع بینش(!) و خورش(!) شکم کارمند رسمی و کارمند پیمانکار هم در آیین نامه سازمانها متفاوت است!!!!

پ.ن: تفاوت تا به کجا ؟! اصلا چه ضرورتی دارد این تفاوت گذاشتن زشت بین کارکنانی که به اصطلاح، تمام دغدغه شان پیشبرد اهداف سازمان است؟؟ 


  • یک ایرانی