اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۳ مطلب با موضوع «جلسه» ثبت شده است


یک اداره داریم ...!

رییس بزرگ سازمانمان دارد دکترای یک رشته دهان پر کن را می خواند اما یک سازمان بسیج شده اند واژه "بلگه" را که بجای واژه "برگه" مرتب در نشستها و همایشها تکرار می کند، از زبانش بیندازند و ............ نمی شود ....!!!!!

پ.ن: ببخشید دکترای افتخاری کجا می فروشند؟!


  • یک ایرانی

5


یک اداره داریم ...!

رییس بزرگ بزرگ که تازگی ها در مقطع دکترای یکی از رشته های اجتماعی هم قبول شده، داشت پشت تریبون نطق غرایی می کرد در خصوص ضرورت پایبندی به کار و  بیش از 100  از نفر کارکنان دانه درشت(!) و خیلی مسئول(!) سازمان هم  مثلا سراپاگوووووش...

بار اول که گفت "بَلگه ماموریت"، هیچکس نفهمید جز من که احساس کردم "برگه" را به اشتباه آنجوری می شنوم، بار دوم  اما ......!!!!

آن موقع از ترس هیچکس صدایش درنیامد و همه حاضران به یواشکی و معنادار نگاه کردن بهم اکتفا کردند اما ... !

حالا کل کارکنان سازمان ماجرای "بَلگه" را در گوشی برای هم تعریف می کنند و می خندد؛ دست کم توی روابط عمومی که اینطوریهاست!



  • یک ایرانی

1


یک اداره داریم ...!

خانمهای کارمند شور گذاشته بودند در دفتر رییس بزرگ بزرگ سازمان آنهم برای بهبود عملکردشان!!! یکی از راههایی که در این جلسه پیشنهاد کردند، اختصاص یکروز تعطیلی کامل در ماه به خودشان بود به مثابه یکی از وزارتخانه های بزرگ کشور!

راستش همین جوری هم آوازه بیکاری بیشترشان کل سازمان را برداشته و درخواست یک روز مرخصی کامل در ماه بعنوان روز "خانواده" با حقوق و مزایای کامل هم دارند!

پ.ن: از این جلسه کاملا خانمانه(!) بیرون که آمدم، آقایان مسئول دفتر رییس بزرگ بزرگ سازمان، اولین سئوالی که پرسیدند این بود: « سبزیها پاک شد یا نه ؟!!» شاهد از غیب رسید؛ گفتم که خانمهای سازمان ما آوازه بیکاریشان همه جا پیچیده! 




  • یک ایرانی