اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدمت» ثبت شده است


یک اداره داریم ...!

همکار نابینا امروز صبح - درحالی که هر دو کنار بزرگراه منتظر رسیدن سرویس بودیم - مرا با ذوق و شوق فراوان به عروسی اش دعوت کرد. می دانستم که هرگز نمی توانم بروم اما با اینحال برای اینکه ناراحت نشود، گفتم اگر می دانستم به همین زودی است، حتما فکری برای آمدن می کردم و در ادامه حرفم پرسیدم: « عروسی همین هفته است؟ »

خندید و گفت: « همین امشب است! راستش کلی کار داشتم و نباید امروز سر کار می آمدم اما چه کنم که پیمانکارم و اخراجم می کنند .... تازه با این تفاسیر 2 ماهی هم هست که حقوق نگرفته ام .... »

پ.ن: خدا را شکر کردم نمی تواند مرا ببیند ... تاثرم دیدنی نبود ...


  • یک ایرانی


یک شهر داریم ...!

شهردار محترمش هزار جور تز و ایده تخصصی و فوق تخصصی(!) برای کاهش ترافیک و کم شدن آلودگی هوا دارد اما ناوگان حمل و نقل عمومی اش را که در همین زمینه، نیازمند رسیدگی و ترمیم اساسی است، فراموش کرده است! 

پ.ن: شهردار عزیز! "بیایید از خودمان شروع کنیم" را مدنظر قرار بدهید بهتر است تا پرداختن به "پروژه خط سفید" ...


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

مهمان خارجی که برای بازدید می آید، دار و دسته ی گرسنه ی رییس بزرگ سازمان موقع صرف ناهار یا عصرانه، 2 تا 3 برابر هیئت همراه مهمان خارجی است!!!! می خورند و می پاشند و دیگر دوستان گرسنه ی مال مردم خورشان را هم - البته اگر حضور نداشته باشند! - خبر می کنند دورِ خوان مفت خوری!

 

پ.ن: وقتی این چیزها را می بینم، حالم خیلی بد می شود ........


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

رییس بزرگ سازمانمان دارد دکترای یک رشته دهان پر کن را می خواند اما یک سازمان بسیج شده اند واژه "بلگه" را که بجای واژه "برگه" مرتب در نشستها و همایشها تکرار می کند، از زبانش بیندازند و ............ نمی شود ....!!!!!

پ.ن: ببخشید دکترای افتخاری کجا می فروشند؟!


  • یک ایرانی


یک هم سرویسی داریم ...!

علیرغم چهره متکبر هر روزه اش، علیرغم بی تفاوتی اش، علیرغم چهره بی روح و متفاوتی که در این پنج سال کارمندی از او شناختم، چنان با مهربانی، دست و صورت پیرمرد موتور سوار تصادف کرده را می شست و دست و پایش را می مالید تا حالش بهتر شود که اشک به چشمهایم دوید ....!

پ.ن: مسن است با ظاهر خیلی شسته رُفته. هم سرویسی مان نیست اما همانجایی که من صبحها منتظر رسیدن سرویس اداره ام می مانم، او هم منتظر آمدن سرویسش می ایستد و تا وقتی ماشین برسد، سیگار دود می کند. همیشه فکر می کردم آدمی متکبر و مغروری است که توجهی به پیرامونش ندارد اما .... اما وقتی پیرمرد تصادف کرده بود و خیلی ها داشتند به منظره تصادف نگاه می کردند و خیلی ها بی توجه به گوشی شان مشغول بودند تنها او ....!

زود قضاوت نکنید!


  • یک ایرانی


سربدارانیم و عاشق ....

پ.ن: روزمان مبارک!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
خدا جان می بینی؟‍! این تصویری که بصورت سراسری روی دسکتاپهای سازمان قرار گرفته، نشان می هد که چرا من از انجام کار ارباب رجوعهای بینوا مدام در می مانم!!!
پس لطفا عنایتت را به من بیشتر کن که اینقدر بخاطر رفع و رجوع خواسته های خودم، نگاهم به بالا نباشد و آن پایینترها/ آنجاهایی که ارباب رجوعها منتظر حرکت من برای حل مشکلشان هستند را هم ببینم!

پ.ن: ممنون خدا جان! :)


  • یک ایرانی


یک محله داریم ...!

بعد از تهدید بسیار جدی ام در زمینه از کار بیکار کردن کارگر پاکستانی و بی انصاف فضای سبز محله مان بخاطر هدر دادن بی حد و اندازه آب و بی توجهی به تذکرات پی در پی من و دیگران در این خصوص

و بعد از اینکه به هر دری زدم تا کارگر را درستش کنم(!) و راه بجایی نبردم

و باز هم بعد از اینکه به خودم قول دادم اگر نتوانم این ماجرای هدر رفت آب را توسط این خدانشناس درست کنم، حتما اسمم را عوض می کنم، مدتی بود دنبال یک اسم جدید برای خودم می گشتم که ........................!

امروز دیدم کارگر جدیدی در فضای سبز محله مان مشغول به کار شده که فعلا خیلی حواسش جمع کارش است و از آن مهمتر، آب هدر نمی دهد!!!

بنابراین اسم عوض کردن من، کنسل شد خدا را شکر!

پ.ن: خوشحالم نه بابت اسم، بلکه بخاطر آب ......

:)


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
کسانی توی اداره روابط عمومی کار می کنند که بعضیهایشان به رغم فعالیت در "روابط عمومی" - که وظیفه ذاتی اش پاسخگویی است و بس! - گوشی شان را و کارهای شخصی شان را رها نمی کنند که به ارباب رجوع حتی نگاه کنند...
و نتیجه اش می شود اینکه طرف دارد درباره مشکلش می گوید و هنوز کلامش ادامه دارد که همکار گرامی همچنان در حال وارسی گوشی شان، لطف می کند و می گوید: « اتاق کناری ... »
یعنی تشریفتان را ببرید اتاق کناری و از یکی دیگر بپرسید!!!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

به رییس اتاق آنطرفی می گویم: « برای خبر افطاری اخیر، یک جوری تیتر بزنیم که معلوم نشود مهمانان "ی ت ی م" بوده اند. همه شان که بچه نیستند، دانشجو و فارغ التحصیل هم بینشان بوده... یکهو در روزنامه ای/ جایی می بینند خبر را و ناراحت می شوند...»

با حالتی حق به جانب می گوید: « اگر در تیتر خبر عنوان نکنی، مردمی که عکسهای مراسم را می بینند نمی گویند، اینهمه بچه و نوجوان و جوان به چه مناسبت دور  رییس بزرگ بزرگ سازمان جمع شده اند و  کلی عکس یادگاری با او دارند؟!!!»

پ.ن: مرا بگو که نگران تیتر بودم!!! عکسهایشان را هم قرار شد منتشر کنند!!!




  • یک ایرانی