اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


یک اداره داریم ...!

رییس بزرگ سازمانمان دارد دکترای یک رشته دهان پر کن را می خواند اما یک سازمان بسیج شده اند واژه "بلگه" را که بجای واژه "برگه" مرتب در نشستها و همایشها تکرار می کند، از زبانش بیندازند و ............ نمی شود ....!!!!!

پ.ن: ببخشید دکترای افتخاری کجا می فروشند؟!


  • یک ایرانی


یک مسجد محله داریم ...!

حاج آقا امام جماعتش روی دستش خالکوبی دارد!!! ما ندیده ایم ها؛ اهالی محله می گویند!

و اتفاقا آنهایی که این حاج آقا را ندیده اند، با شنیدن وصف خالکوبی پشت دستش، برای یک بار هم که شده، می روند مسجد تا از نزدیک ببینند!!!

پ.ن: بحق چیزهای ندیده اما شنیده!


  • یک ایرانی


یک هم سرویسی داریم ...!

علیرغم چهره متکبر هر روزه اش، علیرغم بی تفاوتی اش، علیرغم چهره بی روح و متفاوتی که در این پنج سال کارمندی از او شناختم، چنان با مهربانی، دست و صورت پیرمرد موتور سوار تصادف کرده را می شست و دست و پایش را می مالید تا حالش بهتر شود که اشک به چشمهایم دوید ....!

پ.ن: مسن است با ظاهر خیلی شسته رُفته. هم سرویسی مان نیست اما همانجایی که من صبحها منتظر رسیدن سرویس اداره ام می مانم، او هم منتظر آمدن سرویسش می ایستد و تا وقتی ماشین برسد، سیگار دود می کند. همیشه فکر می کردم آدمی متکبر و مغروری است که توجهی به پیرامونش ندارد اما .... اما وقتی پیرمرد تصادف کرده بود و خیلی ها داشتند به منظره تصادف نگاه می کردند و خیلی ها بی توجه به گوشی شان مشغول بودند تنها او ....!

زود قضاوت نکنید!


  • یک ایرانی

یک اداره داریم ...!
حقوق پیمانکارانی که بنا بر نیازش در بخشهای مختلف سازمان بکار گرفته است را ماههاست که نمی دهد. یکی از همین پیمانکاران می گفت وقتی برای دریافت 8 ماه حقوق معوقه اش به معاونت مربوطه مراجعه کرده، به او گفته اند طبق دستورالعملها و مصوبات سازمان اصلی و مرکزی، بکارگیری افراد پیمانکار ممنوع شده و از این رو حتی اگر سازمان ما پولی هم در خزانه اش داشته باشد، طبق همین مصوبات، نمی تواند که به پیمانکار بدهد!!!
پ.ن: سازمان محترم! روسای ارشد! فقط برای پرداخت حقوق پیمانکاران مطابق دستور العمل و قانونی عمل می کنید؟! موقع بکارگیریشان حواستان نبود؟!! دزدی توی روز روشن؟!


  • یک ایرانی


سربدارانیم و عاشق ....

پ.ن: روزمان مبارک!


  • یک ایرانی


یک همسایه داریم ...!

یک سگ بزرگ توی حیاطش نگهداری می کند. سگ وظیفه شناسش(!)، صبحها بخاطر سر و صدای بچه های همسایه و شبها بخاطر گربه هایی که روی دیوار راه می روند، واق واق می کند به چه عمقی!

فاصله ای هم اگر بین صبح تا شب باقی بماند، معمولا با سر و صدای سگ نامبرده (!) و صاحبش آنهم زمان بازیشان در حیاط پُر می شود!

پ.ن: ما همسایه ها؟! ما هیچ، ما نگاه! ما بیخوابی! ما، نجابت و سکوت بی هیچ اعتراضی! ما، بدخوابی نصفه شبانه! 



  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
خدا جان می بینی؟‍! این تصویری که بصورت سراسری روی دسکتاپهای سازمان قرار گرفته، نشان می هد که چرا من از انجام کار ارباب رجوعهای بینوا مدام در می مانم!!!
پس لطفا عنایتت را به من بیشتر کن که اینقدر بخاطر رفع و رجوع خواسته های خودم، نگاهم به بالا نباشد و آن پایینترها/ آنجاهایی که ارباب رجوعها منتظر حرکت من برای حل مشکلشان هستند را هم ببینم!

پ.ن: ممنون خدا جان! :)


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

ساعت ناهار است و ما بجای رفتن به سلف سرویس، از خود گذشتگی کرده و برای اینکه اتاق خالی نماند، داریم پشت میزمان غذا می خوریم!

که ناگهان در اتاق باز می شود، ارباب رجوع تا وسط اتاق و تا نزدیک میز من می آید، دودل است، نگاهی به ظرف غذایمان می اندازد و محتویاتش را برانداز می کند، چند لحظه جویدن(!) و قورت دادن(!) دوستان را تماشا می کند، مِن و مِن می کند، نگاهش به سمت در اتاق بر می گردد، باز به ظرف غذایمان نگاه می کند و .... (این حرکات از نو تکرار می شود!)

می پرسم: امری دارید بتوانیم کمک کنیم؟

می گوید: اگر اشکالی ندارد، همین جا صبر می کنم تا غذایتان تمام شود!!!

و  وسط اتاق پرونده به دست می ایستد و دوباره زل می زند ....!!!

پ.ن: :|


  • یک ایرانی


یک شهرداری محترم داریم ...!

سالهاست شعار مقابله با بحران می دهد، وعده تعامل با سازمانهای خدمات رسان برای کمک به مردم در زمان بحران می دهد، مانور آتش سوزی و زلزله و هزار دنگ و فنگ دهان پرکن برگزار می کند اما ..... اما چند دقیقه بارش پیش بینی نشده باران در شهر مساوی است با یک هفته تلاشش برای جست و جوی اجساد و مفقودین و ....!!!!

پ.ن: ندارد!!! کلام از این واضحتر؟!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

همکار فهمیده (!) امروز در مقابل طعنه های دیگر همکاران که مانتو بنفش خوشرنگش را مسخره می کردند، با جدیت تمام  گفت که می خواهد برود حراست و بگوید: "اسلام که رنگ مشکی را مکروه اعلام کرده، پس چرا ما خانمها را مجبور می کنید بپوشیم؛ آنهم توی این گرما!" چند دقیقه بعد هم طی یک حرکت کاملا انتحاری بلند شد که برود و مراتب اعتراضش را به سمع مسئولان حراست برساند!

چند ثانیه نشد که برگشت و در حالی که بشدت ترسیده بود گفت که یکی از حراستیها را در راهرو دیده که بدجوری به مانتو بنفش خوشرنگش نظر انداخته !!! جوری که همکار فهمیده، جرات نکرده بقیه راه را تا حراست برود و بیانیه اش (!) را برایشان مطرح کند!!! 

:)))

  • یک ایرانی