- ۵ نظر
- ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۵
یک همسایه داریم ...!
یک سگ بزرگ توی حیاطش نگهداری می کند. سگ وظیفه شناسش(!)، صبحها بخاطر سر و صدای بچه های همسایه و شبها بخاطر گربه هایی که روی دیوار راه می روند، واق واق می کند به چه عمقی!
فاصله ای هم اگر بین صبح تا شب باقی بماند، معمولا با سر و صدای سگ نامبرده (!) و صاحبش آنهم زمان بازیشان در حیاط پُر می شود!
پ.ن: ما همسایه ها؟! ما هیچ، ما نگاه! ما بیخوابی! ما، نجابت و سکوت بی هیچ اعتراضی! ما، بدخوابی نصفه شبانه!
یک اداره داریم ...!
خدا جان می بینی؟! این تصویری که بصورت سراسری روی دسکتاپهای سازمان قرار گرفته، نشان می هد که چرا من از انجام کار ارباب رجوعهای بینوا مدام در می مانم!!!
پس لطفا عنایتت را به من بیشتر کن که اینقدر بخاطر رفع و رجوع خواسته های خودم، نگاهم به بالا نباشد و آن پایینترها/ آنجاهایی که ارباب رجوعها منتظر حرکت من برای حل مشکلشان هستند را هم ببینم!
پ.ن: ممنون خدا جان! :)
یک اداره داریم ...!
ساعت ناهار است و ما بجای رفتن به سلف سرویس، از خود گذشتگی کرده و برای اینکه اتاق خالی نماند، داریم پشت میزمان غذا می خوریم!
که ناگهان در اتاق باز می شود، ارباب رجوع تا وسط اتاق و تا نزدیک میز من می آید، دودل است، نگاهی به ظرف غذایمان می اندازد و محتویاتش را برانداز می کند، چند لحظه جویدن(!) و قورت دادن(!) دوستان را تماشا می کند، مِن و مِن می کند، نگاهش به سمت در اتاق بر می گردد، باز به ظرف غذایمان نگاه می کند و .... (این حرکات از نو تکرار می شود!)
می پرسم: امری دارید بتوانیم کمک کنیم؟
می گوید: اگر اشکالی ندارد، همین جا صبر می کنم تا غذایتان تمام شود!!!
و وسط اتاق پرونده به دست می ایستد و دوباره زل می زند ....!!!
پ.ن: :|
یک شهرداری محترم داریم ...!
سالهاست شعار مقابله با بحران می دهد، وعده تعامل با سازمانهای خدمات رسان برای کمک به مردم در زمان بحران می دهد، مانور آتش سوزی و زلزله و هزار دنگ و فنگ دهان پرکن برگزار می کند اما ..... اما چند دقیقه بارش پیش بینی نشده باران در شهر مساوی است با یک هفته تلاشش برای جست و جوی اجساد و مفقودین و ....!!!!
پ.ن: ندارد!!! کلام از این واضحتر؟!
یک اداره داریم ...!
همکار فهمیده (!) امروز در مقابل طعنه های دیگر همکاران که مانتو بنفش خوشرنگش را مسخره می کردند، با جدیت تمام گفت که می خواهد برود حراست و بگوید: "اسلام که رنگ مشکی را مکروه اعلام کرده، پس چرا ما خانمها را مجبور می کنید بپوشیم؛ آنهم توی این گرما!" چند دقیقه بعد هم طی یک حرکت کاملا انتحاری بلند شد که برود و مراتب اعتراضش را به سمع مسئولان حراست برساند!
چند ثانیه نشد که برگشت و در حالی که بشدت ترسیده بود گفت که یکی از حراستیها را در راهرو دیده که بدجوری به مانتو بنفش خوشرنگش نظر انداخته !!! جوری که همکار فهمیده، جرات نکرده بقیه راه را تا حراست برود و بیانیه اش (!) را برایشان مطرح کند!!!
:)))
یک محله داریم ...!
بعد از تهدید بسیار جدی ام در زمینه از کار بیکار کردن کارگر پاکستانی و بی انصاف فضای سبز محله مان بخاطر هدر دادن بی حد و اندازه آب و بی توجهی به تذکرات پی در پی من و دیگران در این خصوص
و بعد از اینکه به هر دری زدم تا کارگر را درستش کنم(!) و راه بجایی نبردم
و باز هم بعد از اینکه به خودم قول دادم اگر نتوانم این ماجرای هدر رفت آب را توسط این خدانشناس درست کنم، حتما اسمم را عوض می کنم، مدتی بود دنبال یک اسم جدید برای خودم می گشتم که ........................!
امروز دیدم کارگر جدیدی در فضای سبز محله مان مشغول به کار شده که فعلا خیلی حواسش جمع کارش است و از آن مهمتر، آب هدر نمی دهد!!!
بنابراین اسم عوض کردن من، کنسل شد خدا را شکر!
پ.ن: خوشحالم نه بابت اسم، بلکه بخاطر آب ......
:)
یک محله داریم ...!
پارکهای بدون دخانیاتش، پاتوق سیگاریهایی است که مطمئن نیستم بخاطر بیسوادی نمی توانند تابلو "استعمال دخانیات ممنوع!" را بخوانند؟
یا با خودشان و شهروندان و هم محله ای های حاضر در پارک دشمنند؟
و یا با شهرداری محترم که پارک بدون دخانیات برایشان درست کرده تا از دست کم در حین فراغت، از آسیب به خودشان و دیگران دست بردارند، لجبازی می کنند؟! ....
توضیح نوشت: "یک اداره داریم ...!" از این پس در ابعاد وسیعتری در " اینجا ایران است ...!" به فعالیت خواهد پرداخت.
یک اداره داریم ...!
کسانی توی اداره روابط عمومی کار می کنند که بعضیهایشان به رغم فعالیت در "روابط عمومی" - که وظیفه ذاتی اش پاسخگویی است و بس! - گوشی شان را و کارهای شخصی شان را رها نمی کنند که به ارباب رجوع حتی نگاه کنند...
و نتیجه اش می شود اینکه طرف دارد درباره مشکلش می گوید و هنوز کلامش ادامه دارد که همکار گرامی همچنان در حال وارسی گوشی شان، لطف می کند و می گوید: « اتاق کناری ... »
یعنی تشریفتان را ببرید اتاق کناری و از یکی دیگر بپرسید!!!
یک اداره داریم ...!
همزمان با ماه مبارک رمضان، هر آبسردکنی که توی راهروهای سازمان بود را جمع کردند؛ صرفا برای مبارزه با روزه خواری ... آنوقت دوسه روز پیش یک ارباب رجوع مسن توی لابی سازمان تشنج کرده بود، مردم رفتند از سرویس بهداشتی آب خوردن برایش آوردند که حالش کمی سرجایش بیاید .....!
پ.ن: اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست ....