اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۵۰ مطلب با موضوع «خدمت» ثبت شده است


یک شهرداری محترم داریم ...!

سالهاست شعار مقابله با بحران می دهد، وعده تعامل با سازمانهای خدمات رسان برای کمک به مردم در زمان بحران می دهد، مانور آتش سوزی و زلزله و هزار دنگ و فنگ دهان پرکن برگزار می کند اما ..... اما چند دقیقه بارش پیش بینی نشده باران در شهر مساوی است با یک هفته تلاشش برای جست و جوی اجساد و مفقودین و ....!!!!

پ.ن: ندارد!!! کلام از این واضحتر؟!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

همکار فهمیده (!) امروز در مقابل طعنه های دیگر همکاران که مانتو بنفش خوشرنگش را مسخره می کردند، با جدیت تمام  گفت که می خواهد برود حراست و بگوید: "اسلام که رنگ مشکی را مکروه اعلام کرده، پس چرا ما خانمها را مجبور می کنید بپوشیم؛ آنهم توی این گرما!" چند دقیقه بعد هم طی یک حرکت کاملا انتحاری بلند شد که برود و مراتب اعتراضش را به سمع مسئولان حراست برساند!

چند ثانیه نشد که برگشت و در حالی که بشدت ترسیده بود گفت که یکی از حراستیها را در راهرو دیده که بدجوری به مانتو بنفش خوشرنگش نظر انداخته !!! جوری که همکار فهمیده، جرات نکرده بقیه راه را تا حراست برود و بیانیه اش (!) را برایشان مطرح کند!!! 

:)))

  • یک ایرانی


یک محله داریم ...!

بعد از تهدید بسیار جدی ام در زمینه از کار بیکار کردن کارگر پاکستانی و بی انصاف فضای سبز محله مان بخاطر هدر دادن بی حد و اندازه آب و بی توجهی به تذکرات پی در پی من و دیگران در این خصوص

و بعد از اینکه به هر دری زدم تا کارگر را درستش کنم(!) و راه بجایی نبردم

و باز هم بعد از اینکه به خودم قول دادم اگر نتوانم این ماجرای هدر رفت آب را توسط این خدانشناس درست کنم، حتما اسمم را عوض می کنم، مدتی بود دنبال یک اسم جدید برای خودم می گشتم که ........................!

امروز دیدم کارگر جدیدی در فضای سبز محله مان مشغول به کار شده که فعلا خیلی حواسش جمع کارش است و از آن مهمتر، آب هدر نمی دهد!!!

بنابراین اسم عوض کردن من، کنسل شد خدا را شکر!

پ.ن: خوشحالم نه بابت اسم، بلکه بخاطر آب ......

:)


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
کسانی توی اداره روابط عمومی کار می کنند که بعضیهایشان به رغم فعالیت در "روابط عمومی" - که وظیفه ذاتی اش پاسخگویی است و بس! - گوشی شان را و کارهای شخصی شان را رها نمی کنند که به ارباب رجوع حتی نگاه کنند...
و نتیجه اش می شود اینکه طرف دارد درباره مشکلش می گوید و هنوز کلامش ادامه دارد که همکار گرامی همچنان در حال وارسی گوشی شان، لطف می کند و می گوید: « اتاق کناری ... »
یعنی تشریفتان را ببرید اتاق کناری و از یکی دیگر بپرسید!!!


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

همزمان با ماه مبارک رمضان، هر آبسردکنی که توی راهروهای سازمان بود را جمع کردند؛ صرفا برای مبارزه با روزه خواری ... آنوقت دوسه روز پیش یک ارباب رجوع مسن توی لابی سازمان تشنج کرده بود، مردم رفتند از سرویس بهداشتی آب خوردن برایش آوردند که حالش کمی سرجایش بیاید .....!

پ.ن: اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست ....



  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
طی بخشنامه ای اعلام کردند که انتشار هر نوع خبر و عکسی راجع به "ا ی ت ا م" و اکرام و اطعامشان از سوی سازمان ما ممنوع است؛ کاملا ممنوع!
این اتفاق بسیار خوشایند در پی انصراف رییس بزرگ بزرگ سازمان اصلی و در پی دیدار ایشان با عده ای از کودکان بدسرپرست و بی سرپرست و انصراف ایشان از انتشار خبری در این خصوص صورت گرفت!
پ.ن: شکرا لله .... امیدواریم این حرکت خوب در جهت حذف پروژه خودنمایی(!)، آغاز اتفاقات و تغییرات مثبت بیشتر و بیشتر در سازمان ما و دیگر سازمانها و ارگانهای کشور باشد. :-)


  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

به رییس اتاق آنطرفی می گویم: « برای خبر افطاری اخیر، یک جوری تیتر بزنیم که معلوم نشود مهمانان "ی ت ی م" بوده اند. همه شان که بچه نیستند، دانشجو و فارغ التحصیل هم بینشان بوده... یکهو در روزنامه ای/ جایی می بینند خبر را و ناراحت می شوند...»

با حالتی حق به جانب می گوید: « اگر در تیتر خبر عنوان نکنی، مردمی که عکسهای مراسم را می بینند نمی گویند، اینهمه بچه و نوجوان و جوان به چه مناسبت دور  رییس بزرگ بزرگ سازمان جمع شده اند و  کلی عکس یادگاری با او دارند؟!!!»

پ.ن: مرا بگو که نگران تیتر بودم!!! عکسهایشان را هم قرار شد منتشر کنند!!!




  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

به شدت سرگرم کار بود که کسی از بیرون اتاق صدایش کرد. یک خانم جا افتاده بود که با سر اشاره کرد چند لحظه برود بیرون که کارش دارد! همانطور سرپایی و درعرض دوسه دقیقه مطمئن شد کارمند است و پرسید نوع قراردادش چیست و بعد با خنده گفت که برای پسر بیکارش دنبال همسری کارمند می گردد و بعدش هم گفت که پسرش از زنی که بیکار و علاف در خانه بچرخد و فقط دنبال چشم و همچشمی برای خرید اجناس برای خانه اش باشد، اصلا و ابدا خوشش نمی آید!!!!

آخر همین صحبت دوسه دقیقه ای:

آن خانم( با صمیمیت فراوان): خب نظرتون چیه؟! پسر من خیلی سالمه هااااااا!

خانم کارمند: 8-| :-|



 

  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!

- سلام روابط عمومی (...)؟

* سلام. بفرمایید!

- من به اشتباه از لیست یارانه بگیرها حذف شده ام! کمکم کنید. بچه های فوق لیسانس بیکار دارم ... بازنشسته ام ....

*عذر میخواهم اما شما باید با وزارت (...) تماس بگیرید. این موضوع به ما مربوط نمیشود آقای محترم!

-( با عصبانیت هرچه تمامتر!! ) پس شما آنجا چکاره اید؟! نشسته اید به مردم خدمت کنید نه فقط پول مفت بخورید! حرامتان باشد به حق گلوی بریده ...... !!!!

* :-O   :-|

پ.ن: گاهی انتظار زیادی دارند بعضی ارباب رجوع ها ... 



  • یک ایرانی


یک اداره داریم ...!
همکاران پیشنهاد کردند از این جمله زیبا را که روی یکی از بنرهای مستقر در اداره و در مسیر رییس اتاق آنطرفی نصب شده، روی تابلوهای کوچک زرکوب (!) و به تمامی روسا و مدیران ادارات سازمان مان تقدیم کنند!
پ.ن: امیدوارم همه ما به این جمله گهر بار از کریم آل طه (ع) تاسی داشته باشیم...


  • یک ایرانی