اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

از همین دور و برها ...!

اینجا ایران است ...!

چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید ...
جور دیگر باید زیست!!!

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۶/۳۰
    98
  • ۹۸/۰۶/۲۸
    97
  • ۹۷/۱۲/۰۸
    96
  • ۹۷/۱۱/۲۹
    95
  • ۹۷/۱۱/۲۵
    94
  • ۹۷/۱۱/۱۷
    93
  • ۹۷/۱۱/۱۶
    92
  • ۹۷/۱۱/۱۵
    91
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    90
  • ۹۷/۱۱/۰۸
    89
آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۸، ۱۰:۵۶ - 00:00 :.
    :(
  • ۲۸ شهریور ۹۸، ۱۱:۰۴ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ اسفند ۹۷، ۲۱:۰۰ - 00:00 :.
    :/
  • ۲۵ بهمن ۹۷، ۱۸:۱۲ - 00:00 :.
    :/

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرویس» ثبت شده است


یک اداره داریم ...!

صرفا برای اینکه یکی دو تا از سرویسهای سازمان مجهز به کولر نبوده اند و کارمندان زحمتکش(!) در این فصل گرم اجبارا با وسیله ای که شیشه های بازش نقش خنک کننده را ایفا می کند، در محل کار حاضر می شده با از آن مراجعت می کرده اند، قرار است "نظر به اعتراض" همکاران گرام استفاده کننده از آن سرویسها، آن دو راننده سرویس از کار بیکار شوند!!!

کاری ندارم به اینکه بقول بعضی همکاران، کار براحتی برای راننده جماعت پیدا می شود، فقط فکر می کنم به این که آآآآآآخ خ خ خ که اگر یک صدم این پیگیریها برای مردم یا دست کم برای کسانی بود که قرار بود از جان و دل کار مردم را راه بیندازند ...!

پ.ن 1: نمی دانم چه ضرب المثلی در چنین موقعی به کار می آید؟! "سوسکه از دیوار بالا می رفت، مادرش می گفت قربون دست و پای بلوریت" یا "موش توی سوراخ نمی رفت، جارو به دمش می بست!" یا "آفتابه خرج لحیم کردن" یا ... ؟! 

پ.ن 2: من از روییدن خارِ سرِ دیوار دانستم/ که ناکس، کس نمی گردد از این بالانشینی ها ...


  • یک ایرانی